لحظه به لحظه تا شهادت
رسم است که در آغاز هر کتاب مقدمهای بر متن آن مینگارند. حقیر نیز برای اینکه از قافله عقب نمانم و نگویند که فلانی در این وادیها نیست، چند کلامی بهرسم روز مینویسم باشد که دیگران بدانند که بله ما هم کم الکی نیستیم!
بنا بود اوراق سفید این دفتر را با نوشتن یکسری تذکرات، پیشنهادها و انتقادها و... سیاه نمایم و تقریباً وقتیکه آمادهی این کار شدم بنا شد به منطقهی جدید برویم، روی این لحاظ موقتاً آن افکار را کنار گذاشته، مشغول خاطرهنویسی شدم. شاید مقدار زیادی از این خاطرات، نه به درد دنیا بخورد و نه به درد آخرت؛ ولی برای یادآوری ثبت نمودهام و تا جایی که قلم و ذهنم توان داشته باشد، سعی میکنم حالات روحی رزمندگان اسلام را در این ورقها جای دهم و قطرهای از آن قدم را به دیگران بمایم.
مطلب دیگر اینکه ثبت خاطرات باعث یادآوری روزهایی در زندگی انسان است که در هر دوره از زندگی آدمیزاد اگر اهل فکر و تدبر باشد میتواند بدینوسیله میزانی جهت سنجش حالات و روحیات خود در هر زمان و دورهای فراهم کند. اگرچه من حالات خود را در این دفتر نمیآورم؛ ولی با ذکر وقایع و حوادث اطراف آن میتوانم حالاتی که در آن روزها داشتهام به خاطر بیاورم و ببینم هرروز از روز قبل جلوتر رفتهام یا عقبتر. ان شا الله اگر خداوند توفیقی عنایت فرماید خودسازی پس از بازرسی و تدبر.
مطلب سوم اینکه، اگرچه من اهل جنگ نیستم و شاید هیچوقت هم نباشم؛ ولی شاید بتوانم بعضی از خاطرات جنگ را در این دفتر ثبت نمایم و از همه گذشته به نظر من ثبت خاطرات جنگ بهترین خاطرات است البته اگر کسی اهلقلم باشد نه من. به همین علت اسم این بخش از دفتر را «لحظهبهلحظه تا....» نام گذاردهام اگرچه لحظهبهلحظه را ثبت نکرده و نمیکنم؛ ولی نامش را چنین انتخاب کردهام و ازنظر بعضی از ماها «لحظه» نهتنها معنی «لحظه» نمیدهد که معنی «ساعت»، «روز» یا شاید «هفته» و «ماه» میدهد!
بدان امید که تمام کارهایمان قرین اخلاص و تقوای الهی باشد و همو توفیقمان دهد که تمام حرکات و سکناتمان به بیان قرآن برای خداوند باشد «قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ» و چه زیباست اگر چنین حالتی برای ما پیش آید. به امید آن روز.
والسلام 66/2/5
مطابق با 26 / شعبان المعظم/1437
بخشی از دست نوشته های شهید در دفتر خاطراتش